من نه منم.....

ساخت وبلاگ
بعد از مدت‌ها سلام ....سلام قبل از هرکس به تو ریحان ...که صبورانه همراهی ... که همیشه همراهی ...و سلام به ارواح سرگردانی که ممکنه گذرشون به این خونه‌ی خاک گرفته بخوره ....شوک شدم وقتی تاریخ آخرین پست رو دیدم ... باورم نمیشد این همه دور بودن .... هرچند ... بقول شاعر ... من اهل خداحافظیِ همیشه هم نیستم ... چه برسه به اینکه خداحافظی هم نکرده باشم :))این ماه‌ها و سالهایی که گذشته مثل سوار شدنِ ترن هوایی بود ... فکر کنم اصلا کل زندگی همینه .... بالا میری ... پایین میایی ... از ترس قلبت یه جاهایی میاد تو دهنت .... ممکنه بالا بیاری حتی ... و یه جاهایی هم با آرامش و لذت داری فضای سبز دورتو تماشا می‌کنی و بی دغدغه لذت می‌بری .... یه فضای میانی هم هست که قبل یا بعد از فراز و فرودهای شدید داری .... خلاصه که برای ما هم فارغ از این نبود .... بالا رفتیم ... پایین اومدیم .... و هیچ کجا هیچ خبری نبود .....از این فراز و فرودها هم قبل از چیزایی که یاد گرفتم ... کرختی و گاهی خستگی مونده ....چی یاد گرفتم؟یاد گرفتم خیلی جدی نگیرم قصه‌ی این زندگی رو ...یاد گرفتم آدما میتونن 180 درجه با اونی که تو توی ذهنت ازشون ساختی فرق داشته باشن .... و تو این قضیه اونا خیلی مقصر باشن همون 50درصده ... بقیه‌ش ناشی از ذهن خودته .... که تصویرسازی اشتباه داشته .... و البته اینکه "مقصر" نداریم حقیقتا!!!کلا این مدت بار خیلی قصه ها اومد روی دوش خودم ... که به طرز جالب تری سبک‌تره!... هرچی بیشتر احساس مسئولیتم نسبت به زندگی خودم بیشتر میشه و کمتر از بقیه انتظار یا طلب دارم حالم بهتره ....ولی نمیدونم این مسیر به کجا میره ....فعلا این سلام و متنِ بی سر و ته باشه ....تا وقتی که بتونم منسجم بگم از آنچه گذشت ... من نه منم........ادامه مطلب
ما را در سایت من نه منم..... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : immannamanamme بازدید : 49 تاريخ : دوشنبه 28 فروردين 1402 ساعت: 16:20

این مدت انقدر اتفاقات افتاده .... و انقدر بالا پایین بوده این زندگی که از حوصله م خارجه تعریف کردنش ....اما سعی می‌کنم از امروز باز از موضوعاتی که برام پررنگ میشه بنویسم ...رفته بودم آرایشگاه .... خانمی که قرار بود کارمو انجام بده نالان بود که دیشب نخوابیده و خسته‌ست .... همکارش جویای چرایی ماجرا شد ... گفت خواهرم دیشب کلی قرص خورده که خودکشی کنه .... تا صبح تو بیمارستان بودم .... حرف همکارش برام جالب بود .... به جای هرگونه قیافه‌ی تاسف‌بار به خود گرفتن و ابراز ناراحتی .... گفت باید میزاشتی کارشو بکنه .... نهایتِ غصه‌ت سه روز بود که عزادار بودی و بعدش راحت میشدی .... الان هرروز تن و بدنت باید بلرزه .... خدمات اضافه هم باید بدی ...... و اون خانم گفت اتفاقا امروز اولین خواسته‌ش این بوده که دو تومن برای خودش بریزم و 5تومن برای دوست پسرش!!!این خاطره گره خورد به متنی که دوستی توی اینستا برام فرستاد از هلاکویی .... پیرامون اینکه کسی که لجبازه و قهر میکنه درواقع به خودش آسیب میزنه و گاها اینکارو میکنه که باهاش بقیه رو ناراحت کنه ......اما تلفیق این دو داستان و هم زدنش با تجربه‌‌های لمس شده از آدمها .... شد اینکه خودکشی .... یه وقتایی جنونِ آنی از یه ناراحتیِ عمیقه ..... یه وقتایی صرفا برای ناراحت کردن و انتقام گرفتن از نامهربونی بقیه‌ست ....... یه وقتایی ترحم‌طلبی و یه بازیِ برای جلب توجه ..... و یه وقتایی یه یاس عمیقِ حاکی از اینکه ایمان پیدا می‌کنی بود و نبودت به هیچ کجای این دنیا و آدماش برنمیخوره و چون بهت خوش نمیگذره پس چرا باید بمونی؟ تمومش می‌کنی ........ و هزار و یک دلیل دیگه که من نمیدونمش ....... و دلایلی که شاید هیچکس تا الان بهش آگاهی پیدا نکرده و به واژه در نیاورده .... من نه منم........ادامه مطلب
ما را در سایت من نه منم..... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : immannamanamme بازدید : 42 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 20:59

عنوانِ این پست رو سالیانِ سالِ باهاش درگیرم ..... شاید بیشتر از 10 سال ..... پیشرفت داشتم ولی هنوز که هنوزه سخته پذیرش یکسری قصه‌ها ...اتفاقا هرچی ساده‌تر پذیرشش سخت‌تر .....شاید تنها چیزی که ساده نیست و سخت هم هست پذیرش تنهاییه .... نه از اون جنس که کسی نباشه ... از اون جنس که حقیقت و عمقِ وجودمون باهاش عجینه ..... اینکه بالاخره هزار نفر هم داشته باشی ساعات و روزهای نه چندان اندکی عمیییییییییقا خودتی و خودت و تنهایی ..... باید بپذیریش تا باهاش حال کنی ...... و این مرضِ درونیِ من که همیشه اتفاقا شادترین لحظاتم رو با تک تک سلولام میخوام با کسی قسمت کنم یه جاهایی آزاردهنده میکنه زندگی رو ..... مثل امشب ..... نمیتونم وصف کنم زیبایی و احساس صدای اونی که پایین خونه‌م آکاردئون میزد ..... و چقدر در تب و تاب بودم برای لحظاتی که قسمتش کنم .... نشد ...... زدم به فاز خودم و باهاش هم‌خوان شدم ......و برای لحظاتی بی‌خیالِ اینکه نشد به اشتراک بزارم حالِ خوشمو ..... لحظه‌ی نابمو .......باید بپذیرم که این لحظه‌ها و خیلی لحظه‌ها فقط مال خودمه .... خوب یا بد .... لذتبخش یا دردآور .... توشون تنهام ..... تنهای تنهای تنها .................نه از جنس غم ..... از جنس محکم بودن و پذیرشِ این خلقتی که هنوز باهاش مشکل دارم ..... من نه منم........ادامه مطلب
ما را در سایت من نه منم..... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : immannamanamme بازدید : 44 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 20:59

امسال هم یکی از بدترین سال تحویلا بود ....اهل فرارم ... و امسال با اینکه تنها بودم اما دلم میخواست حتی از این تنهایی هم فرار کنم .... حس آدمی که هی میخواد بدوه اما نه مسیری داره نه پایی .....از روز قب من نه منم........ادامه مطلب
ما را در سایت من نه منم..... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : immannamanamme بازدید : 74 تاريخ : يکشنبه 31 فروردين 1399 ساعت: 7:50

 

این همه راه آمدی ....

آری

بنشین

خسته ای و حق داری

نفسی تازه کن

نمی دانم چند مانده است از شبِ دشوار

تا رسیدن

هنوز باید رفت ..........

کار، سخت است

و راه، ناهموار ........

 

 

من نه منم........
ما را در سایت من نه منم..... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : immannamanamme بازدید : 77 تاريخ : يکشنبه 31 فروردين 1399 ساعت: 7:50

 فقط میدونم احتیاج دارم که بنویسم .... بی سر و ته .... ولی دلم میخواد یه جایی این روزهام تو این دنیای وسیییییعِ مجازی ثبت بشه ..... شاید یه روزی یه جایی یه کسی خوند و براش حالِ خوب داشت ..... حتی اگر من نه منم........ادامه مطلب
ما را در سایت من نه منم..... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : immannamanamme بازدید : 85 تاريخ : يکشنبه 18 اسفند 1398 ساعت: 23:02

 نمیدونم دوباره نوشتن درسته یا غلط .... نمیدونم چقدر میتونم به خودم اجازه بدم مثل گذشته بدونِ بازبینی فقط هرچی تو ذهنم میچرخه رو ثبت کنم ...... نمیدونم چقدر توان تمرکز برام مونده اصلا ..... بگذریم ... من نه منم........ادامه مطلب
ما را در سایت من نه منم..... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : immannamanamme بازدید : 81 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:01

 دیروز فیلم "دریای درون" رو دیدم .... از این دست فیلم بازم دیده‌م .... و هر بار این تفکرِ بی‌نتیجه شکل گرفته که چرا اتانازی برای کسایی که در سلامت جسمانی و تا حدی روانی به سر می‌برن انجام نمیشه ..... من نه منم........ادامه مطلب
ما را در سایت من نه منم..... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : immannamanamme بازدید : 87 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:01

    دهانت را می‌بویند مبادا که گفته باشی "دوستت دارم"   دلت را می‌بویند   روزگار غریبی‌ست، نازنین و عشق را کنار تیرک راه بند تازیانه می‌زنند ...   عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد ....   در این بن‌ب من نه منم........ادامه مطلب
ما را در سایت من نه منم..... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : immannamanamme بازدید : 79 تاريخ : سه شنبه 23 بهمن 1397 ساعت: 11:08

  یادمه تهران که زلزله اومده بود ... همینجوری که زمین میلرزید و زهره تو چارچوب در وایساده بود میگفت ریحانه بیا بیرون ..... من بُهت زده نشسته بودم رو تختم و فکر میکردم اگر تکون بخورم یا حتی با حرف زدنم من نه منم........ادامه مطلب
ما را در سایت من نه منم..... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : immannamanamme بازدید : 79 تاريخ : سه شنبه 23 بهمن 1397 ساعت: 11:08